توضیحات
رمان یاد او نوشتۀ کالین هوور داستانی از تلاش های یک مادر برای رسیدن به دخترش است ؛ مادری که بخاطر اشتباهی ناخواسته از دیدن دخترش منع شده ! اگر به رمان های اجتماعی ، عاشقانه و امیدبخش علاقمندید ، شما را به خواندن این کتاب دعوت می کنیم .
پنج سال پیش ، “کنا” در یک سانحۀ رانندگی و با یک سهل انگاری ناخواسته ، باعث مرگ همسرش “اسکاتی” می شود . کنا آن زمان باردار بود و پس از به دنیا آمدن دخترش ،آنها را از هم جدا کردند . حالا که او آزاد شده تصمیم دارد هرطور شده پل های پشت سرش را از نو بسازد و هرطور شده خودش را به دخترش برساند!
اما همه چیز بر علیه کنا پیش می رود ؛ او هیچ پولی ندارد و هیچ کس هم انتظار آمدنش را نمی کشد ؛ خانوادۀ اسکاتی هم به هیچ وجه اجازۀ دیدار او و دخترش را نمی دهند ، چراکه فکر می کنند باعث و بانی مرگ پسرشان کنا ست ! فقط یک نفر رفتاری متفاوت با کنا دارد : “لجر وارد” ،صاحب بار محلی .
لجر سعی دارد این ماد رو دختر را به یکدیگر برساند ولی این درحالی ست که آرام آرام شعله های عشق میان آن دو روشن شده و هرچه بیشتر پیش رود رسیدن کنا به دخترش هم سخت تر می شود ؛ اگر احساس میان آن دو فاش شود ، اعتماد اطرافیانشان به کلی از بین خواهد رفت!
خواندن رمان یاد او را به کسانی پیشنهاد می کنیم که :
به ادبیات داستانی و رمان های اجتماعی و عاشقانه علاقمندند .
نظر منتقدان درمورد رمان یاد او :
- پر احساس و به زیبایی نوشته شده است. (New York Post)
- یاد او، رمانی است که هواداران کالین هوور را ناامید نخواهد کرد . (Publishers Weekly)
- رمان عاشقانهی کالین هوور شما را از هم میگسلد و خودش نیز قدرت این را دارد که دوباره یکپارچهتان کند. این رمان شاهکاری احساسی دربارهی از دست دادن و امید، اندوه و بخشش و اینکه چگونه قدرت عشق میتواند التیام ببخشد است. (Pop Sugar)
تکه هایی از متن رمان یاد او :
«وقتی بچهای گریه میکند، میدانم چه باید بکنم. اما در مقابل یک زن بالغ چیزی به عقلم نمیرسد. تا جای ممکن، از او دور میمانم تا قهوهاش را بنوشد.
از یک ساعت پیش که به اینجا آمده، چیز زیادی از او دستگیرم نشده، اما مطمئنم برای دیدار کسی نیامده است. برای تنها بودن آمده. در این مدت سه نفر سعی کردند به او نزدیک شوند، اما حتی بدون اینکه نگاهشان کند، با حرکت دست آنها را از سرش وا کرده است.
در سکوت قهوهاش را نوشید. ساعت هنوز هفت نشده، بنابراین ممکن است سراغ نوشیدنیهای قویتری برود. البته امیدوارم این کار را نکند. چیزی را که نداریم، سفارش میدهد و مردهایی را که هرگز ندیده، از خود دور میکند. رفتارش کنجکاوم کرده.
تا این ساعت، من و رومن تنها اینجا را چرخاندهایم، تا اینکه مِری آن و رازی هم از راه میرسند. کمکم شلوغ میشود و نمیتوانم چنان که باید همه توجهم را معطوف او کنم. شاید اینطوری بهتر باشد، وگرنه به نظر میرسد بیش از اندازه در حریم او حضور دارم.
به محض تمام شدن قهوهاش، میخواهم
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.