توضیحات
کتاب جنگجوی عشق ، اثری از گلنن دویل ملتن زندگی نامه ای حقیقی و تکان دهنده از زندگی پرفراز و نشیب نویسنده است . گلنن در برهه های زمانی مختلف از زندگی اش ،چالش های گوناگونی را تجربه و با موفقیت از سر گذرانده است . او در کتاب حاضر ، سعی کرده در صادقانه ترین حالت ممکن، زندگی شحصی اش را با مخاطبینش در سراسر دنیا به اشتراک بگذارد و این واقعیت را به همگان ثابت کند که رنج و شکست ، همواره بخشی از وجود همۀ ماست و همین رنج هاست که مسبب موفقیت های ما می شوند .
گلنن در کتاب جنگجوی عشق ، از چالش های مختلف زندگی خود نوشته ؛ از خیانت همسرش در زمانی که هرگز انتظارش را نداشت گرفته تا اعتیاد خودش به الکل و نحوۀ مواجهه با این مشکلات و سر و سامان دادن به زندگی جدیدش .
او به قدری زیبا و خودمانی ،به نوشتن مشکلات زندگی اش پرداخته که بعد از خواندن چند صفحه از کتاب ،به خوبی با او ارتباط برقرار می کنید و کم کم احساس خواهید کرد که بخشی از مشکلات گلنن مانند دغدغه های زندگی خودتان است .
اما نگران نباشید ؛ گلنن زندگی سختی را زیسته و از این روزگار بی رحم درس های زیادی یادگرفته و حالا تصمیم گرفته تک تک تجربیاتش را دوستانه با ما در میان بگذارد .
خواندن کتاب جنگجوی عشق را به کسانی پیشنهاد می کنیم که :
به مطالعۀ زندگینامۀ افراد موفق علاقمند هستند یا در زندگی خود درگیر یک مشکل شدند و به دنبال راه حل مناسب می گردند .
نظر منتقدان در مورد کتاب جنگجوی عشق :
- داستانی هیجان انگیز در مورد خودشناسی . (Kirkus Reviews)
- شرح حالی درخشان و الهام بخش . (Goodreads)
- این اثر برای هرکسی که آرزوی داشتن روابط عمیق تر و واقعی تر و زندگی ای سرشاتر و اصیل تر دارد حرف هایی برای گفتن دارد . (Barnes & Noble)
تکه هایی از متن جنگجوی عشق :
اگر میتوانستم به صبح روز ترخیصام برگردم، به پدر و مادرم میگفتم “میدونم که باید از اینجا برم، اما نمیخوام! نمیخوام برگردم جاهایی که قبلاً بودهم. نمیخوام برگردم دبیرستان. اونجا بیش از حد سَمیه! من اونجا نمیتونم نفس بکشم.” اما چیزی نمیگویم. به همه اطمینان میدهم که حالم خوب است.
در مدرسه هفتهی بازگشت به خانه است. من کاندید بازگشت به خانه شدهام و به “رهبر پیشرو” کلاسام لقب گرفتهام. بلافاصله بعد از ترخیصام از آسایشگاه روانی، در حالی که یک دگرگون شده به نظر میرسم و لباس آبی زیبایی به تن دارم، برای جمعیتی که پیادهرو را برای استقبال از ما پر کردهاند، دست تکان میدهم. مادر و مادربزرگم مرا با ماشین از میان جمعیت رد میکنند. میتوانم امید آنها را احساس کنم. ما مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتهایم و حالا من اینجا هستم، در حال تحسین شدن. این برای آنها عین پیروزیست.
اما من حقیقت را میدانم. باید شناخته شوی تا دوست داشته شوی، و هیچ کدام از این آدمهایی که برایم دست تکان میدهند، مرا نمیشناسند. آنها فقط نمایندهی مرا میشناسند. این رژه برای پیروزی من نیست، اما برای نمایندهام چرا. او کسیست که دست تکان میدهد. من کسی هستم که دوباره نفساش را درونش حبس کرده. او ستاره است … و من، یک بیمار روانی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.