توضیحات
فهرست کتاب ، نوشتۀ سارا نیشا آدامز ،کتابی درمورد نیروی جادویی کتاب هاست .
همه چیز از یک فهرست کتاب ،آغاز می شود و همین فهرست ،بهانه ای ست برای شروع یک دوستی جدید میان دو شخصیت کاملاً متفاوت .
این رمان قدرت شگفت انگیز کتاب ها را به ما یادآوری می کند ؛ اینکه چطور می توانیم برای گذر از بحران های زندگی و رفتن به دنیایی خیال انگیز و بی دغدغه ، به کتاب ها پناه ببریم .می توانیم لابه لای خطوط کتاب ها ، در سرزمینی دیگر ، به گذشته یا آینده سفر کنیم و ذهنمان را خالی از اندوه و رنج های روزمره کنیم .
فهرست کتاب ، دو قهرمان دارد : “موکش” و “آلیشا” .
موکش اخیراً همسرش “ناینا” را از دست داده و بعدازمرگ او ،تنها سرگرمی اش خواندن کتاب و تماشای مستند شده است .او اکنون در حال مطالعۀ کتاب ناتمامی ست که ناینا پیش از مرگش می خواند ؛ کتاب “همسر مسافر زمان” . بعد از اتمام کتاب،آنرا به کتابخانۀ محلی برمیگرداند و در آنجا با کتابدار جوانی به نام آلیشا آشنا می شود .
آنها به مرور و بواسطۀ کتاب ها به دوستانی نزدیک تبدیل می شوند .
درواقع فهرستی از چند رمان کلاسیک ،شامل کشتن مرغ مقلد ، ربکا ، بادبادک باز ، زندگی پی و … که آلیشا لای یکی از کتاب های برگشتی به کتابخانه پیدا کرده است ، منجر به این دوستی می شود .
خواندن کتاب فهرست کتاب را به کسانی پیشنهاد می کنیم که :
عاشق کتاب و کتابخانه ها و کتابخوانی هستند . این کتاب با قلم زیبا و روان نویسنده اش ، می تواند به یکی از لذتبخش ترین تجربه های شما از خواندن یک رمان کامل و الهام بخش تبدیل شود .
افتخارات فهرست کتاب :
- اثر منتخب NBC NEWS
- اثر منتخب LITHUB
- نامزد جایزۀ گودریدز در بخش داستان سال 2021
- کتاب پیشنهادشدۀ مجلۀ PARADE
- و …
نظر منتقدان درمورد کتاب فهرست کتاب :
- رمانی زیبا درمورد جادوی کتاب ها و لذت پیوند انسانی . (Newsweek)
- اثری که برای مخاطبین ،جذاب و تأثیرگذار خواهد بود . (Publishers Weekly)
- نگاهی آرام و اندیشمندانه به تنهایی ، اجتماع و فواید مطالعه ؛ مناسب برای دوستداران کتاب ها . (Kirkus Reviews)
تکه هایی از متن فهرست کتاب :
«یک سال گذشت و «دوران سکوت ابدی موکش پاتل» شروع شد؛ دورهٔ عجیب سوگواری در سکوت و تنهایی؛ دورهای که در آن همه جز او با این فقدان کنار آمده بودند و دیگر روهینی و دیپالی و وریتی اصرار میکردند که باید اتاق نِنا را مرتب کنند و وسایل او را کنار بگذارند. «پاپا دیگه بسه. دیگه اینطوری نمیشه. وقتشه به زندگی برگردی و ادامه بدی.»
اینطور شد که شروع کردند به بررسیکردن جزئیات بقایای زندگی مادرشان و متوجه نظم پنهانی شدند که در آشفتگیهای زندگی پرثمر نِنا جریان داشت. دیپالی، که خیلی بهموقع دچار حساسیت به گردوخاک شده بود، تصمیم گرفت به جای کمککردن در این کار ناهار درست کند. آنروز خانهٔ موکش دوباره پر از زندگی بود؛ البته به دلایلی اشتباه. موکش کنار در اتاق خواب نِنا ایستاده بود و به صدای مخلوط آرد همزدن دیپالی در آشپزخانه گوش میکرد، و نگاهش پیش وریتی و روهینی بود. نمیدانستند آنجا ایستاده؛ ساکت بود و نامرئی؛ در خانهٔ خودش تبدیل به روح خودش شده بود.
روهینی رهبری میکرد و فرمانهایش را سر وریتی فریاد میزد و میگفت جعبهها را از زیر تخت بیرون بکشد. خودش هم دور اتاق راه میرفت؛ شانهای را به سرجایش، یعنی به جعبهای روی کمد، بازمیگرداند. شالها را تا میکرد و مرتب میکرد و در چمدانی چرخدار میگذاشت و النگوها را مشتمشت برمیداشت و در جعبه میگذاشت. موکش تماشا میکرد که چطور جعبهها پشتسرهم از زیر تخت بیرون کشیده میشدند. وریتی زانو زده بود روی زمین و گونهاش را به فرش چسبانده بود و با دست چپش جعبهها را بیرون میکشید و به دست راستش میداد.
ناگهان صدای تلقتلوق و افتادن و شکستن چیزی آمد.
روهینی غرولند کرد: «وای، خدا! چی کار کردی؟» و به خواهرش خیره شد. وریتی جعبهٔ دیگری بیرون کشید و کوزهٔ ماست نیمهخالیای را درآورد که گوشوارههای لنگهبهلنگه در آن بود. بعد جعبهٔ کفش کلارکس را درآورد که عکسها در آن جا گرفته بودند. وقتی دخترها کوچک بودند، این عکسها ساعتها همهشان را سرگرم میکرد. دخترها روی زانوی نِنا و موکش مینشستند و دربارهٔ لباسهای گلگلی آنها توی عکسها و مدهای عجیبوغریب برقیبرقیشان سؤال میپرسیدند. موکش جواب میداد که آنها خیلی هم شیک و مدروز بودهاند و این باعث خندهٔ دخترها میشد.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.