توضیحات
اگر حقیقت این باشد ، یک تریلر نفس گیر عاشقانه ، از کالین هوور است که برای نخستین بار در سال 2018 منتشر و درلیست پرفروش ترین عناوین نیویورک تایمز قرارگرفت .
داستان درمورد یک نویسندۀ تازه کار و نه چندان موفق ،به نام “لوئن” است که بخاطر مشکلات مالی و بدهی هایش به ستوه آمده ؛تااینکه یک پیشنهاد کاری جذاب،ماجراهای عجیب و غیرمنتظره ای برای او رقم می زند .
“جرمی کرافورد” همسر نویسندۀ معروف ، “وریتی کرافورد” به لوئن پیشنهاد می دهد به نوشتن ادامۀ مجموعه رمان های موفق همسرش که به خاطر یک سانحۀ دلخراش توان ادامۀ کارش را ندارد ، بپردازد .
لوئن هم باکمال میل این پیشنهاد عالی را قبول می کند و برای اینکه بتواند با روند نوشته های وریتی آشنا شود ، راهیِ خانۀ او می شود . اما او با یادداشت های شخصی وریتی که درواقع نوعی اتوبیوگرافی از اوست ، روبرو می شود .
لوئن از روی کنجکاوی ،شروع به خواندن نوشته های وریتی می کند و هرچه پیش می رود ،بیشتر و بیشتر شوکه می شود ؛اتفاقات رازآلودی که در گذشتۀ خانوادگیِ وریتی رخ داده ، اصلاً قابل هضم نیست …!
رمان اگر حقیقت این باشد را به کسانی پیشنهاد می کنیم که :
به داستان های عاشقانه با چاشنی وقایع جنایی علاقمند هستند .
افتخارات رمان اگر حقیقت این باشد :
- درلیست پرفروش کتاب های آمازون و نیویورک تایمز
- برندۀ جایزۀ Lovelybooks Leserpreis
- نامزد جایزۀ بهترین کتاب عاشقانۀ گودریدز در سال 2019
نظر منتقدان درمورد رمان اگر حقیقت این باشد :
- پراحساس ،هیجان انگیز و بسیار اعتیادآور . (TotallyBooked Blog)
- هیجان انگیز و غیرمنتظره ؛ کنارگذاشتن این کتاب غیرممکن است . (Claire Contreras, New York Times bestselling author)
- داستانی مسحورکننده با ضرباهنگ سریع . (Amazon)
تکه هایی از متن اگر حقیقت این باشد :
پیش از آن که خون به سر و تنم بپاشد، صدای ترکیدن جمجمهاش را میشنوم.
از ترس فورآ یک قدم به سمت پیادهرو عقب میروم. یکی از پاهایم به جدول کنار خیابان میگیرد، برای حفظ تعادل میله تابلوی توقف ممنوع را میگیرم.
همین چند ثانیه پیش جلویم بود. وسطِ شلوغی منتظر بودیم چراغ عبور عابران پیاده سبز شود، اما مرد ناگهان قدم به خیابان گذاشت و با کامیون تصادف کرد. در آخرین لحظه، پریدم که بگیرمش، اما موفق نشدم. پیش از آن که سرش زیر چرخ کامیون برود، چشمهایم را بستم، اما صدای ترکیدن جمجمهاش را شنیدم: پاپ! درست مثل صدای باز کردن در بطری.
سرش به گوشی گرم بود، احتمالا قبلا بارها در همین حالت، بدون آن که سانحهای روی دهد، از این خیابان عبور کرده بود. مرگی در اثر عادتهای روزمره.
مردم شوکه شدهاند، اما کسی جیغ و فریاد نمیکند. مسافر کامیون سریع پایین میپرد و کنار بدن مرد زانو میزند. از صحنه تصادف کمی فاصله میگیرم، چند نفر برای کمک به آن سو میروند. نیازی نیست به مردی که زیر چرخ کامیون افتاده، نگاه کنم تا بفهمم از این تصادف جان سالم به در برده یا نه. کافی است نگاهی به پیراهنم بیندازم که قبلا سفید بود و حالا غرقِ خون است… و این یعنی بهتر است به جای آمبولانس، نعشکش خبر کنند.
میچرخم بلکه راهی پیدا کنم، میخواهم از آن شلوغی دور شوم تا بتوانم نفس بکشم، اما چراغ عبور عابران پیاده سبز میشود و سیل جمعیت به راه میافتد. دیگر غیرممکن است بتوانم در رود خروشان مَنهَتن، بر خلاف جریان آب شنا کنم. بعضیها بیآنکه سرشان را از روی گوشیهایشان بلند کنند، از کنار صحنه تصادف میگذرند. از حرکت باز میایستم و صبر میکنم خلوتتر شود. نگاهی به صحنه تصادف میاندازم، سعی میکنم چشمم به جنازه نخورد. راننده کامیون کنار ماشینش ایستاده و با چشمهای از حدقه درآمده با تلفن همراهش صحبت میکند. چند نفر هم با کنجکاوی بیمارگونهشان از این صحنه هولناک فیلم میگیرند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.