توضیحات
آنیک کوژان ،روزنامه نگاری ست که در سال های پس از انقلاب لیبی به این کشور سفر کرد و از راز های عجیب و شوکه کننده ی دیکتاتوری لیبی، در کتاب حرمسرای قذافی ،پرده برداشت. همیشه وقتی کلمۀ دیکتاتور به گوشمان می رسد ، نام هیولاهایی از جمله استالین ، هیتلر ،مائو و … به ذهنمان رجوع می کند . اما یکی از این دیکتاتورها در قرن بیستم ، ماجراهای هولناکی را برای مردم کشورش به تصویر کشید که باور کردنش کار هرکسی نیست . حتما نام اورا بارها شنیده و تصویر سقوط دیکتاتوریش را از تلویزیون تماشا کرده اید .
زندگی دختران بیشماری در دوران حکومت “معمر قذافی” به نابودی کشیده شد که بسیاری از آنها حتی بعد از سقوط حکومت قذافی ، به دلایل مختلف حاضر به بازگو کردن آن نیستند . یکی از این دختران به نام “ثریا” ، از این سکوت دست بر داشت و نتیجۀ صحبت های او حقایق تکان دهنده ای شد که جهان از آن بی خبر بود !
ثریا شخصیت اصلی کتاب حرمسرای قذافی ست که از مدرسه دزدیده شد و زندگی و آرزوهایش به دست قذافی نابود شدند.
وقایع بازگوشده در کتاب حرمسرای قذافی ،به قدری شوکه کننده اند که شما با خواندن خط به خط کتاب و آگاهی نسبت به درد و رنج حاصل از آزار جنسی و وحشیگری های قذافی علیه دختران و زنان لیبی ، مو به تنتان سیخ می شود !
خواندن کتاب حرمسرای قذافی را به کسانی پیشنهاد می کنیم که :
به مطالعه ی وقایع تاریخی و داستان های واقعی علاقمند هستند . بهتر است این نکته را گوشزد کنیم که داستان این کتاب بسیار ناراحت کننده است و بهتر است با آگاهی و یک دیدِ باز ، به مطالعۀ آن بپردازید .
نظر منتقدان درمورد کتاب حرمسرای قذافی :
- ندایی تکان دهنده و تشویش آور برای توجه به خسارت های شخصی تمامیت طلبی . (Publishers Weekly)
- کتابی کاملاً شگفت انگیز . (NPR)
- قدرتمند و برانگیزاننده . (Booklist)
تکه هایی از متن حرمسرای قذافی :
من در شانزدهم فوریه، شاید تحت تاثیر انقلاب در حال شکوفایی لیبی، خانه را ترک کردم. این انقلاب شخصی کوچکم بود. آیا با این کارم باعث میشدم اعضای خانوادهام به من همچون زنی هرزه نگاه کنند؟ به خودم گفتم، باشد بگذار این طوری نگاهم کنند. حالا میتوانستند راحت هرچه که دلشان بخواهد دربارهام بگویند. میخواستم با حشام نامزد غیر رسمیام ازدواج کنم. درست است که من هنوز همسرش نشده بودم و رابطهام با او خلاف موجود در لیبی بود، اما من کسی بودم که همه حقوق قانونیاش به بیرحمانهترین شکل ممکن توسط کسی نقض شده بود که خودش نماد و تجسم قانون در لیبی بود: معمر قذافی. به خودم میگفتم چرا من باید قانون را محترم بشمرم در حالیکه قانون هرگز مرا محترم نشمرده بود؟ آیا اصلا آنها جرئت داشتند مرا به خاطر تمایلم برای زندگی با مردی که دوستش میداشتم محکوم کنند در حالی که مرد قدرت لیبی برای سالیان سال مرا به بند کشیده و مورد تعرض قرار داده بود؟
من و حشام صیغه ازدواج خواندیم و به خانه ییلاقی کوچکی که او برای خودش در حومه طرابلس ساخته بود رفتیم. او برای یک ماهیگیر کار میکرد و برای صید هشتپا به ته دریا میرفت. منتظرش میماندم و برایش غذا درست میکردم. هیچ چیز دیگری نمیخواستم. دوست داشتم در تظاهرات عظیم هفدهم فوریه در طرابلس شرکت کنم، اما امکانش فراهم نشد، چون فاصلهام با شهر خیلی زیاد بود. بنابراین پای تلویزیون نشستم و از شبکه الجزیره تصاویر زنده شورشهای مردمی علیه قذافی را دیدم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.