توضیحات
بریت ماری اینجا بود ، اثری از نویسندۀ سرشناس سوئدی ، فردریک بکمن ، خالق کتاب بی نظیر و پرفروش مردی به نام اوه است . بکمن در کتاب جدیدش که برای نخستین بار در سال 2014 منتشر شد ، پیام مهمی را به مخاطبانش می رساند ؛ اینکه هیچ وقت برای تغییر زندگی و دست یابی به رویاهایمان دیر نیست و هیچوقت نباید کهولت سنمان را بهانه ای برای کنار گذاشتن خواسته هایمان بدانیم !
“بریت ماری” ، زن میانسالِ 63 ساله ای ست که به عنوان مهم ترین ویژگی های شخصیتی اش می توان به وسواسی و حساس بودنش اشاره کرد ؛ او نمی تواند بی نظمی را تحمل کند و کوچک ترین مسئله ای می تواند موجب رنجش ماری شود ؛ ممکن است بعضی رفتار های ماری باعث شود دیگران فکر کنند او زن بدخلقی ست و از انتقاد هایش دلگیر شوند ، ولی زیر نقاب این زن حساس و سختگیر، انسانی مهربان ، با قلبی بزرگ نهفته که می خواهد همه او را دوست داشته باشند .
ماری چندین سال پیش خواهرش را که دختر محبوب خانواده بود ، طی یک تصادف از دست داده و همیشه خودش را سرزنش می کند که چرا او به جای خواهرش نمرده ! او در جوانی با دو برادر به نام های “آلف” و “کنت” آشنا می شود و سرانجام با کنت ازدواج می کند . حالا که سالها از زندگی مشترکشان می گذرد ، کنت ،ماری را ترک می کند و این اتفاق غیرمنتظره ، شروعی ست برای یک زندگی جدید !
ماری قدم به شهری عجیب به نام “بورگ” می گذارد و برای نخستین بار در زندگی اش، مشغول به یک کار می شود . اتفاقات جذابی که در این شهر جالب برای ماری می افتد همگی باعث می شوند این زن 63 ساله قدم قدم به رویاهایش نزدیک تر شود …
خواندن رمان بریت ماری را به کسانی پیشنهاد می کنیم که :
به سبک جذاب و روان کتاب های فردیک بکمن و داستان های سرگرم کننده و الهام بخش علاقمند هستند .
نظر منتقدان درمورد رمان بریت ماری اینجا بود :
- بامزه و تکان دهنده ، شیرین و الهام بخش . (Barnes & Noble)
- ترکیبی درخشان از شوخی های بسیار خنده دار ، بینشی ژرف و رویدادهایی مسحورکننده . (Shelf Awareness)
- داستانی دلگرم کننده درمورد زنی که پس از بحران شخصی ،دست به اکتشاف درمورد خود می زند . (Publishers Weekly)
تکه هایی از متن کتاب بریت ماری اینجا بود :
کِنت همسر بریتماری است. مدیر یک شرکت است و در کارش به طرز باورنکردنی موفق. با آلمانیها بدهبستان میکند و روابط اجتماعی بسیار خوبی دارد.
دخترک دو قوطی کوچک شیرِ یکبارمصرف، از همانهایی که لازم نیست در یخچال نگهداری شود، به بریتماری تعارف میکند. سپس، یک لیوان پلاستیکی پُر از قاشق پلاستیکی جلوش میگذارد. بریتماری طوری وحشت میکند انگار لاشۀ حیوانی مُرده جلوش پرت کرده باشند.
برای همین، با سرش میگوید نه و با دستش طوری روی میز را تمیز میکند، انگار روی میز پُر از خُردهنانهای نامرئی است. کاغذها همهجا پخشوپلا شدهاند. معلوم است که دخترک وقت کافی برای مرتب کردنشان ندارد، به نظر بریتماری دخترک سرش زیادی شلوغ است.
دخترک با روی گشاده میگوید: «خیلهخب.» سپس به فرم کاغذی اشاره میکند: «فقط نشونیتون رو اینجا بنویسین.»
بریتماری سرش را پایین میاندازد. دلش برای خانه و کشوِ کارد و چنگالش تنگ شده است. دلش برای کِنت هم تنگ شده، چون کِنت تنها کسی است که همۀ فُرمها را پُر میکند.
وقتی دخترک میخواهد دهان باز کند تا حرف بزند، بریتماری حرفش را قطع میکند.
بریتماری، برای اینکه خیلی خودش را اجتماعی نشان دهد، لبخندی میزند و میگوید: «یادتون رفت زیراستکانی بدید. نمیخوام جای لیوان روی میز لک بشه. اگه امکان داره چیزی بدید که زیر فنجون قهوه بذارم.»
لحن صدایش گیراست، معمولاً وقتی اینطور حرف میزند که بخواهد خوشبینانه به لیوان پلاستیکی بگوید «فنجان».
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.