توضیحات
هالی جکسون در کتاب راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب ، ما را به یک داستان نفس گیر و رازآلود وارد می کند . این کتاب تاکنون میلیون ها نسخه فروش داشته و اگر شماهم طرفدار کتاب هایی با ژانر معمایی و پلیسی هستید ،پیشنهاد می کنم خواندنش را در اولویت خود قرار دهید ؛ مطمئناً تا آخرین خط کتاب، از آن لذت خواهید برد .
داستان کتاب راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب ، در موردی دختری به نام “پیپا”ست . پنج سال پیش ، “آندی بل” توسط دوست پسرش ، “سال سینگ” به قتل رسیده و پلیس هم همه چیز را تأیید کرده و مدت هاست پرونده مختومه شده. اما پیپا با توجه به شناختی که از بچگی از سال سینگ دارد، نمی تواند قبول کند که پسر مهربانی مثل او ، دوستش را بکشد و بعد دست به خودکشی بزند !
ازاین رو پیپا تصمیم می گیرد برای کشف راز این پروندۀ مرموز ، خودش دست به کار شود و حقیقت را یکبار برای همیشه کشف کند ؛ اما در این مسیر ، اتفافات غیرمنتظرۀ زیادی انتظارِ این دخترجوان را می کشند …
خواندن رمان راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب را به کسانی پیشنهاد می کنیم که :
از خواندن داستان هایی با ژانر معمایی-جنایی لذت می برند و در واقع هیجان خونشان افتاده است 🙂.
نظر منتقدان درمورد رمان راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب :
- یک داستان معمایی اعتیادآور که خواندنش ضروری است . (Barnes & Noble)
- موهبتی برای مخاطبین داستان های معمایی که از تجربۀ تعلیق لذت می برند . (Kirkus Reviews)
- اثری عالی و پرپیچ و خم برای طرفداران داستان های نوجوان . (Book Riot)
تکه هایی از متن راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب :
پیپ ایستاد. بلافاصله، شجاعت بیشتری از نصف بچههای شهر در خود احساس کرد و دستش را روی دروازه گذاشت. نگاهش مسیر امتدادیافته را تا در ورودی دنبال کرد. شاید تنها چند قدم به نظر میآمد، اما شکافی دلهرهآور بین جایی که ایستاده بود و آنجا وجود داشت. در نظر گرفته بود که امکان داشت این فکر بسیار بدی باشد. خورشید صبح سوزان بود و پیپ میتوانست از حالا، چسبناک شدن گودی زانوانش را در شلوار جینش حس کند. فکری بد یا فکری جسورانه. هر چند بزرگترین نوابغ تاریخ، همیشه، جسارت را برتر از امنیت دانستهاند و حرفهایشان حتی برای بدترین فکرها، توجیه خوبی است.
اعتنایی به شکاف نکرد و بهطرف در به راه افتاد. تنها لحظهای مکث کرد تا ببیند مطمئن است یا نه و سپس، سه ضربه به در زد. انعکاس تصویر مضطربش به او خیره شده بود: موهای تیرهٔ بلند که در اثر پرتوِ خورشید، نوکهایش کمی قهوهای روشنتر بودند؛ صورتی با پوستی سفید، علیرغم هفتهای که بهتازگی در جنوب فرانسه گذرانده بود؛ و چشمان زیتونی نافذی که آمادهٔ تأثیر گذاشتن بودند.
صدای افتادن زنجیر و دو بار چرخیدن کلید در قفل آمد و سپس، در باز شد.
پسر که با دستی خمشده در را نیمهباز نگه داشته بود، گفت: «سلام؟» پیپ پلک زد تا به نگاه خیرهاش پایان بخشد، اما نمیتوانست خیره نماند. او خیلی شبیه سال بود: سالی که پیپ از آنهمه گزارشهای تلویزیونی و تصاویر روزنامهها میشناخت، سالی که داشت رفتهرفته، در حافظهٔ نوجوانش، کمرنگ میشد. راوی، مثل برادرش، موی مشکی درهمی داشت که به یک سمت ریخته شده بود و همچنین، ابروی کمانی و پوست بلوطیرنگ.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.