توضیحات
آندره ساپکوفسکی در مجموعه داستان های ویچر ، سرزمینی تخیلی خلق کرده که توسط هیولاهای اهریمنی تصرف شده ؛شخصیت اصلی این داستان مردی ست با توانایی های خارق العاده به نام “گرالت ریویایی” که می جنگد تا مردم را از دست این هیولاها نجات دهد . در این معرفی قصد داریم به بررسی اولین جلد از این مجموعۀ هشت قسمتی یعنی ویچر-آخرین آرزو بپردازیم .
گرالت از “ریویا” ،مردی ست جوان و عظیم الجثه با موهای سفید که در کودکی یک سری آزمایش خاص روی او انجام شده تا استعدادی خاص در تمرکز و حواس جسمانی داشته باشد ؛علاوه بر آن ،تمرینات زیادی انجام داده تا به رقیبی سرسخت و شکست ناپذیر در مبارزات بدل شود . بسیاری از هم نوعان او از بین رفته و در واقع نسل ویچر ها رو به انقراض است و گرالت یکی از آخرین هاست .
گرالت در کتاب ویچر_آخرین آرزو زندگی مثلاً عادی خود را روایت می کند ؛ او به هرکس که پول داشته باشد خدمت می کند . تااینکه وارد سرزمینی زیبا و حاصل خیز به نام “سینترا” می شود و اتفاقاتی جدید سر راه گرالت قرار می گیرد …
خواندن کتاب آخرین آرزو (ویچر:کتاب اول) را به کسانی پیشنهاد می کنیم که :
در گروه سنی +12 بوده و به داستان های علمی _تخیلی علاقمند هستند.
افتخارات کتاب آخرین آرزو (ویچر:کتاب اول) :
- از پرفروش ترین های نیوورک تایمز
- بهترین کتاب با ژانر فانتزی در وبسایت آمازون
- برندۀ جایزۀ «Ignotus» در سال 2003
- برندۀ جایزۀ «Tähtifantasia» در سال 2011
نظر منتقدان در مورد کتاب آخرین آرزو (ویچر:کتاب اول) :
- یکی از بهترین و جالب ترین مجموعه های فانتزی که تا بحال خوانده ام . (Nerds of a Feather)
- باید کتاب ویچر را بخوانید . زیرا در وهلۀ اول مملو از همه عناصری است که شما را عاشق داستان و بویژه داستان های فانتزی می کند . (Hypable)
- من این کتاب را به طرفداران داستان های قهرمانانه توصیه می کنم . (SF Book Reviews)
ویچر و اقتباس های آن :
- یک مجموعۀ سریالی براساس داستان کتاب ویچر به کارگردانیِ لورن اشمیت ساخته شده است .
- چندین بازی ویدئویی براساس داستان کتاب های ویچر ساخته شده است .
تکه هایی از متن آخرین آرزو (ویچر:کتاب اول) :
روز بعد اواخر عصر، آسیابان به اتاق کوچک بالای پاسگاه که به ویچر داده شده بود آورده شد. سربازی که کلاه کتش را روی سرش کشیده بود او را به داخل راهنمایی کرد. صحبتهایشان به نتیجهی مشخصی نرسید. آسیابان وحشتزده بود؛ لکنت گرفته بود و تتهپته میکرد اما زخمهایش بیشتر از خودش به کار ویچر میآمدند. استریگا میتوانست فکهایش را تا حد زیادی باز کند و دندانهای بسیار تیزی داشت، نیشهای بالاییاش بسیار بلند بودند؛ دو دندان نیش در هر طرف. پنجههایش از یک گربهی وحشی تیزتر بود؛ اما انحنای کمتری داشت. فقط به همین خاطر بود که آسیابان توانسته بود خودش را آزاد کند.
گرالت که بررسیاش را تمام کرده بود برای آسیابان و سرباز سر تکان داد و مرخصشان کرد. سرباز مرد رعیت را به بیرون هل داد و کلاهش را برداشت. خود فولتست بود.
پادشاه گفت: «بلند نشو. بنشین. این ملاقات غیر رسمیه. از مصاحبه راضی بود؟ شنیدم که امروز صبح به کاخ رفته بودی.»
– بله اعلیحضرت
– کارت رو کی شروع میکنی؟
– چهار روز مونده تا ماه کامل. بعد از اون.
– نمیخوای قبلش خودت یه نگاهی بهش بندازی
مشخصات کالا
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.