توضیحات
رمان من رو یادت هست؟ ، به قلم نویسندۀ بریتانیایی ، سوفی کینسلا ،داستانی طنز و جذاب در مورد دختر 25 ساله ای به نام “لکسی” ست که در مزخرف ترین شب زندگی اش تصادف کرده و حالا که به هوش آمده متوجه شده سه سال گذشته و زندگی اش با آنچه به یاد می آورد به کلی فرق می کند!
لکسی دختر 25 ساله ای بود که رابطۀ احساسی شکست خورده ای داشت ، به تازگی پدرش را از دست داده بود و چندین و چندین مشکل دیگر هم داشت ! اما حالا که در بیمارستان به هوش آمده ، متوجه می شود که 28 سالش است ، یک همسر پولدار و خوشتیپ دارد ، ریاست یک مجموعۀ بزرگ را برعهده دارد و لباس های مارک و خانه ای مجلل انتظارش را می کشند !
او اصلاً متوجه نیست چه اتفاقی افتاده و کِی قرار است حافظه اش برگردد ! تا اینکه اتفاقات غیر منتظرۀ دیگر ، لکسی و خوانندگان این رمان طنزآلود و اعتیادآور را میخکوب می کند ؛ شاید شروع کردنِ رمان من رو یادت هست؟ به ارادۀ خودتان باشد ، ولی دیگر زمین گذاشتنش به خواست شما نخواهد بود!
خواندن رمان من رو یادت هست؟ را به کسانی پیشنهاد می کنیم که :
به داستان های کمدی ، عاشقانه ، مهیج و سرگرم کننده علاقمند هستند .
نظر منتقدان در مورد رمان من رو یادت هست؟ :
- بامزه، سریع و طنزآمیز . خیلی این کتاب را دوست داشتم . (Jojo Moyes)
- رمان جدید پرجنب و جوش … کینسلا بامزه است . (New York Post)
- کینسلا راهی پیدا می کند تا از دست رفتن حافظۀ یک فرد ، بامزه و سرگرم کننده بنظر برسد . (USA Today)
- کتابی جذاب که مخاطبین را تمام شب بیدار نگه خواهد داشت . (Associated Press)
- یک رمان جذاب ،پر از خنده های بلند و لحظات غافل گیر کننده . (USA Today)
جملات طلایی کتاب من رو یادت هست؟ :
- در تمام این مدت ،گرسنۀ موفقیت نبودم ، فقط گرسنه بودم !
- مسئله ای که در رها کردن وجود دارد این است که هیچ وقت نمی دانی چه می توانست بشود . هیچ وقت نمی توانی بفهمی می توانستی کار را انجام دهی یا نه . و من از ندانستن دربارۀ زندگی ام خسته شدم .
- مشکل روحیه دادن به خودت این است که در اعماق قلبت می دانی تمامش چرت و پرت است .
تکه هایی از متن رمان من رو یادت هست؟ :
در حالی که تاکسی داره به خیابون ویکتوریا پالاس میره، من عصا قورت داده رو صندلی عقب نشستهام و کیسههای هدیه رو چسبیدمام و دارم تو ذهنم به خودم روحیه میدم. اولا، همه میدونن که توی تلویزیون همه چیز یه جور دیگه به نظر میآد. اینجوری نیست که همه فکر کنن من یه مار هستم. بعدش هم، این برنامهی تلویزیونی مال خیلی وقت پیش بود، احتمالا همه دیگه اون رو فراموش کردهان.
وای، خدا! مشکل بزرگ اینکه سعی کنی به خودت روحیه بدهی اینه که تو اعماق ذهنت میدونی که داری چرت و پرت میگی. تاکسی من رو بیرون ساختمون پیاده میکنه. یه نفس عمیق میکشم و کت و دامن آرمانیم رو مرتب میکنم. بعد با ترس و لرز میرم تا طبقهی سوم. وقتی از آسانسور میآم بیرون، اولین چیزی که میبینم فی، کرولاین و دبز هستن که کنار دستگاه قهوهساز وایسادهان. فی داره به موهاش اشاره میکنه و با هیجان چیزی رو میگه و کرولاین داره بهش جواب میده، ولی وقتی من رو میبینن مکالمهشون رو بلافاصله قطع میکنن. انگار که یکی سیم رادیو رو از برق کشیده باشه.
«سلام بچهها!» بهشون با گرمترین و دوستانهترین لبخندی که میتونم نگاه میکنم. «من دوباره برگشتم!»
«سلام، لکسی.» همه خیلی شل و ول جوابم رو میدن، فی هم در جواب فقط شونه بالا میندازه. درسته که بهم لبخند نزد ولی حداقل یه واکنشی نشون داد. «خیلی خوشگل شدهای، فی! عجب بلوز قشنگی!» به پیرهن کرم رنگ اشاره میکنم و بعد با تعجب میگم :«دبز! تو هم عالی شدهای. و کرولاین، موهات خیلی خفن شده که اینجوری کوتاهشون کردهای و … اون چکمهها واقعا عالی هستن.»
«اینها؟» کرولاین از خنده ریسه میره و یکی از پاهای چکمه پوشش رو میندازه رو پای دیگه. «اینها رو خیلی ساله که دارم.» «خب، در هر صورت … واقعا چشمگیر هستن!»
مشخصات کالا
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.